وقتی از عادات مطالعاتش برایمان حرف میزد، بیشتر شبیه خورههای کتاب بود که حتی اگر کتابی به مذاقش خوش نیاید هم آن را تا آخر میخواند تا این عادت دیرینهاش ترک نشود. مفسر آرام و باوقار فوتبال که البته زندگیاش در مستطیل سبز خلاصه نشد و به قول خودش در دوران نوجوانی با يك هتتریک، به شکل جدی سراغ ادبیات، سینما و عشق همیشگیاش یعنی فوتبال رفت و حالا زندگیاش در سن ۷۱ سالگی همچنان با تریلوژی خواندن و نوشتن و دیدن میگذرد.
شايد عده اى فكر كنند، يك كارشناس فوتبال چه ارتباطى با موسيقى مى تواند داشته باشد! اما کسی که حرف زدنش با بیان دیالوگهای ماندگار سینما که بیشتر شبیه شعر هستند گره خورده و ساعتهای زیادی را در کتابفروشیها برای خریدن کتابهای مورد علاقهاش میگذارند، مگر میتواند سراغ موسیقی نرفته باشد؟! مگر ممکن است کتاب بالینی کسی حافظ باشد و عشق به موسیقی در رگهایش جریان نداشته باشد؟ واقعاً ممکن است کسی با چشمان خیس، صادقانه از علی تجویدی، رهی معیری، معینی کرمانشاهی و موزیسینهایی که در قطعه هنرمندان آرمیدهاند صحبت کند و عاشق نباشد؟ باور کنید امکانپذیر نیست. اصلاً همین «عشق» است که حاج رضایی را تبدیل به انسانی متفکر، خاص و ویژه کرده است. حلقه مفقوده اى که شاید معنایش این روزها دیگر برای خیلیها کم فروغ شده باشد اما آتش زیر خاکستر است و نامیرا.
امیر حاج رضایی در روزهای پایانی نمایشگاه مطبوعات، مهمان غرفه سایت «موسیقی ما» بود و با همان متانتی که حتماً علاقهمندان به فوتبال در برنامه نود از او دیدهاند، در فرصت کوتاه نمایشگاه، با ما درباره علايقش در موسيقى حرف زد. شک نکنید که خواندن این گفت و گو تا پایان، شما را هم با ما هم عقیده خواهد کرد.
****
- * شما در کنار فوتبال، سینما و ادبیات را هم به طور جدی پیگیری میکنید. فکر میکنم کسی که علاقهمند سینما و ادبیات باشد، قطعاً موسیقی را هم دنبال میکند. شاید برای مخاطبان موسیقی جالب باشد که کمی درباره این حوزه و علاقهمندیهایتان صحبت کنید.
میخواهم از یک اصطلاح فوتبالی به نام «هتتریک» استفاده کنم. من در دوران نوجوانی یک هتتریک غریزی و بدون آگاهی داشتم که آن هم ادبیات، سینما و فوتبال بود. آن سالها ما در دانشگاه تهران تمرین میکردیم که آنجا برای من شبیه بهشت بود چون قبل از تمرین میتوانستم به کتابفروشیهای اطراف دانشگاه بروم و بعد از فوتبال هم به سینما میرفتم. من با اینها بزرگ شدم و اگر هفتهای چند فیلم نبینم و کتاب نخوانم، زندگیم نمیگذرد. فوتبال هم که جای خودش را دارد. موسیقی را هم خیلی دوست دارم اما نمیتوانم در این زمینه به عنوان یک تحلیلگر صحبت کنم.
- * بیشتر علاقهمند به چه نوع موسیقیهایی هستید؟
من برای نسل گذشته هستم و به موسیقی سنتی و کلاسیک علاقهمندم. به طور کلی موسیقیِ محزون را دوست دارم که بعضی از آنها هم موسیقیهای بالینی من هستند؛ مثل حافظ که کتاب بالینی من است و همیشه بالای سرم قرار دارد.
- * نام چند تا از موسیقیهای بالینیتان را میگویید؟
در دوران نوجوانی، روزهای دوشنبه ساعت هشت و نیم شب، رادیو نیم ساعت از برنامه را به یک خواننده اختصاص میداد که در بین آنها آثار علی تجویدی را دوست داشتم .
اما اتفاق تلخی در زندگی من رخ داد و چندین سال فقط موسیقی گلها را گوش میکردم؛ همان جایی که اکبر گلپایگانی و ایرج و… میخوانند. با موسیقیهای جدید آشنایی کمتری دارم اما برخی قطعاتِ بعضی از خوانندهها را دوست دارم. مثلاً قطعه «ماه و ماهی» از حجت اشرفزاده که ترانه خیلی زیبایی دارد. برایم خیلی معنادار است وقتی میگوید: «چه باشی، چه نباشی…» اصلاً من را به دنیای دیگری میبرد! من همیشه عاشق بودهام و اگر کاری را انجام میدادم با عشق بوده است. فیلم «از کنار هم میگذریم» ایرج کریمی دیالوگی دارد که میگوید: «بدون عشق، همه نعشکشیم». فوتبال هم برای من همینطور است و وقتی درباره آن حرف میزنم، انگار دارم از یک موسیقی ناب صحبت میکنم.
- * گفتید موسیقیهای محزون را دوست دارید. این انتخاب دلیل خاصی دارد؟
زندگی من از ۱۷، ۱۸ سالگی با یک حادثه بزرگ روبهرو شد. من برادرزاده طیب حاجرضایی هستم و امروز درست سالگرد شهادت او است (۱۱ آبان ۱۳۴۲). شما تصور کنید یک جوان در آن سن و سال با چنین شُکی رو به رو شود! شب قبل از اعدامش او را دیدم و روز بعد هم آن تلخیها را به چشم دیدم. برای همین یک حال غمگینی در وجودم هست و البته خودم هم بالفطره آدم احساسی هستم و خیلی زود گریهام میگیرد. چند روز پیش، قطعه «ساز شکسته» از ساختههای علی تجویدی و شعر محمود سنایی را گوش میکردم. قطعه از این میگوید که چرا دیگر از این ساز، بانگ طرب برنمیخیزد که من آن را در زندگی به آدمهایی که دوست داشتم و دیگر نیستند، تعمیم میدهم. وقتی به قطعه هنرمندان رفتم و دیدم سه نفر از بهترین ویلونیستهای این کشور یعنی سیاوش زندگانی، پرویز یاحقی و اسدالله ملک کنار هم خوابیدهاند، انگار یک اقیانوس عشق آنجا خوابیده بود. من موسیقی را اینجوری دوست دارم.
- * شما که به فیلم علاقهمندید، موسیقی فیلم را هم پیگیری میکنید؟
بله. البته نمیتوانم تحلیل کنم اما موسیقی فیلم «یه حبه قند» که ساخته محمدرضا علیقلی است را اصلاً ضبط کردم. خیلی آن را دوست داشتم؛ به خصوص موسیقی همراهی کننده در صحنهای که نگار جواهریان روی تاب نشسته و آن را به تاب زندگی تفسیر میکنند. در دوران جوانی موسیقیهای اسفندیار منفردزاده را خیلی دوست داشتم. اخیراً هم فیلمی دیدم که در پراگ چهار تا از موسیقی فیلمهای او را (قیصر، داش آکل، گوزنها و طوقی) با تنظیم جدید اجرا میکردند.
- * موسیقی فیلمهای خارجی را هم پیگیری میکنید؟
بله مثلاً موریکونه که به نظرم در هیچ قالبی نمیگنجد. یا موریس ژار که چندین فیلم حماسی و تاریخی از او دیدهام. موسیقی بینظیر سه گانه «پدر خوانده» از نینو روتا هم که دیگر نیازی به توضیح ندارد. به نظرم هنوز که هنوز است قطعه «شهرزاد» از کورساکوف شنیدنی است.