آخرین مطالب
 
  • نویسنده : admin , نوشته شده در: ۱۷ مهر۱۳۹۵
  • به شب کوچه دل، دیگه مهتاب نمیاد

    ۱. پاییز سال ۱۳۸۰، به تاریخ امروز، خیلی از آدم‌ها در سوگ از دست دادن فریدون فروغی می‌خواندند «من نیازم تو رو هرروز دیدنه، از لبت دوستت دارم شنیدنه». احتمالا و با توجه به رثای همه در مورد گرم شدن زمین (علمی و غیرعلمی)، پاییز آن سال سردتر بوده است، سردتر، خیلی سردتر.

    ۲. تاریخ موسیقی ایران، آن‌قدرها که باید مدون نیست. هیچ کتابی وجود ندارد که به آن مراجعه کنیم، به ویژه در زمینه موسیقی پاپ. بیشتر منابع شفاهی‌اند یا گهگاه می‌توان آرشیو مجله‌ها را ورق زد تا به اطلاعاتی برخورد. انگار در ایران، موسیقی، تاریخ ندارد یا لااقل کسی دست و دلش نرفته تاریخ موسیقی بنویسد، جز چند کتاب در زمینه سبک‌ها و ردیف موسیقی ایرانی.

    ۳. فریدون فروغی، آهنگساز، نوازنده و خواننده‌ ایرانی در نهم بهمن‌ماه ۱۳۲۹ در  تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند اداره‌ دخانیات بود که هم شعر می‌سرود و هم برای دل خودش تار می‌زد. فروغی در سال ۱۳۴۷ دیپلم طبیعی گرفت. پس از آن دیگر ادامه تحصیل نداد و موسیقی را بدون استاد و بر اساس علاقه‌ شخصی‌اش آموخت. او در شانزده‌سالگی با همراهی یک گروه موسیقی، کارش را به صورت جدی آغاز کرد و در مکان‌های مختلف، ترانه‌ها و آهنگ‌های غربی را که در آن روزگار معروف بود، اجرا می‌کرد. این روند تا ۱۸ سالگی ادامه یافت. در پایان دهه‌ چهل، فریدون فروغی به خواننده‌ معروف در موسیقی ایران تبدیل شد. آهنگی که موجب معروفیت فریدون فروغی شد آهنگ «آدمک» بود که برای فیلمی به همین نام ساخته شد. پس از آن ترانه «زندون» بر این محبوبیت افزود. در سال ۱۳۵۰، خسرو هریتاش، نویسنده و کارگردان سینمای ایران و کارگردان فیلم تنگنا در جست‌وجوی خواننده‌ای با صدایی منحصر به فرد بود تا برای این فیلم ترانه‌ای بخواند.

    ۴. پس از انقلاب او برای مدتی اجازه‌ کار نیافت. در این مدت به مشاغل بسیاری روزگار گذراند. دوره‌ای را نجاری کرد و در دوره‌ای دیگر با نام مستعار «عباس نراقی» به کار ساختمانی در اصفهان مشغول شد. او در این مورد می‌گوید: «مدت‌ها بود که به این فکر می‌کردم که باید این منیت را در خودم بکشم. آن فریدون فروغی پر اسم و رسم را. باید خود واقعی‌ام را محک می‌زدم. به ترمینال جنوب رفتم و بلیتی برای اصفهان گرفتم. هوا هنوز تاریک بود که به اصفهان رسیدم. در سالن ترمینال منتظر ماندم تا کمی سپیده زد و پرسان‌پرسان خود را به میدانی که کارگران برای یافتن کار در آنجا تجمع می‌کردند، رساندم. همه تیپ آدمی از همه جا آمده بود. با یکی، دو نفر آشنا شدم که از شانس من به آن‌ها زودتر کار خورد و مرا هم با خودشان بردند. یکی‌شان آذری بود و دیگری اهل میمه. پرسیدند چه کاری بلدی؟ گفتم کارگری ساده. یک کار ساختمانی بود… سخت کار می‌کردم و شب‌ها میوه و شیرینی می‌خریدم و با کارگرهایی که خانه نداشتند و شب را همانجا می‌ماندند، می‌خوردیم و حرف می‌زدیم. دست‌هایم پینه بسته بود، ولی خوشحال بودم که دارم ساخته می‌شوم. سرم را تراشیده بودم که از قیافه و حس جاه‌طلبانه‌ای که دشمن آدم است، رها شوم.»

    ۵. امروز، پانزدهمین سالگرد فوت خواننده «یار دبستانی من» است؛ ترانه‌ای که برای تک‌تک ما آشنا است. «یار دبستانی من» سرودهٔ منصور تهرانی، برای فیلم از فریاد تا ترور با صدای فریدون فروغی ساخته شده بود. امروز اندازه آن روزها سرد نیست شاید. اما هنوز هم فضای موسیقی همان‌قدر سرد می‌شود؛ از لغو کنسرت‌ها گرفته تا نادیده گرفتن کپی‌رایت. حول و حوش سال ۹۲ در پیام بازرگانی کنسرو تن ماهی، تبلیغی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شد که خواننده می‌گفت: «من نیازم تو رو هر روز چشیدنه». درواقع این تبلیغ، قسمتی از ترانه نیاز بود که مضمونی عاشقانه دارد. همه آنهایی که از فریدون فروغی خاطره دارند، طرفدارش هستند و حتی آنهایی که فقط یکی‌دوبار یکی ‌دوتا از آهنگ‌های او را شنیده‌اند، می‌دانند صدای این مرد سبیلوی دوست‌داشتنی، تنها چیزی را که به یاد آدم نمی‌اندازد، تن ماهی است. فریدون فروغی تنها نمی‌خواند، او فریاد می‌زد. این فریاد به گفته  تحت تاثیر خوانندگان سیاه پوستی بود که فریدون در شیوه خوانندگی از آن ها الگوبرداری می کرد. صدای او، صدای غم است و حزن. صدای اینکه «به شب کوچه دل، دیگه مهتاب نمی‌آد».

  • برچسب‌ها:, , , ,
  • نظرات درباره این مطلب