«خسرو و شیرین» ماجرای عشق و دلدادگی و ماجراهای دو شاهزادهی کهن است؛ عشقی بیپایان. «حمید متبسم» آهنگساز و نوازنده برجستهی تار و سهتار، این روزها در ایران است و مشغول تمرین برای روی صحنهبردنِ این عاشقانهی زیبا در قالب کنسرتی با عنوان «تار و پود». او موسیقی این اثر را برای ۷۰ دقیقهی منسجم نوشته و قرار است آن را با همراهی وحید تاج (خواننده)، سمیرا گلباز (سه تار)، بهار مدیری (قیچک آلتو)، ارسلان علیزاده (بربت) و بهنام معصومی (سازهای کوبهای) ششم مردادماه در حیاط کاخ نیاوران روی صحنه ببرد. به قول فرشاد توکلی: «آغاز و پایان تاروپود، ستایش عشق است بهعنوان کانون و اساس هستی؛ گوهری که به گفتهی نظامی تنها با اندیشهی عمیق میتوان به اهمیتش پی بُرد.»
به بهانه این کنسرت، یک روز سر تمرین گروه حاضر شدیم و با حمید متبسم و وحید تاج درباره این پروژه همکلام شدیم.
- شما بار دیگر در تجربه آهنگسازی خود از شعری بهره بردهاید که نوعی روایت داستانی را بیان میکند. آهنگسازی روی چنین اشعاری برای آهنگساز و خواننده یک چالش جدی به حساب میآید؛ با این اوصاف اصرار شما به این کار چیست؟ چه ترتیبی اتخاذ کردهاید که در ۷۰ دقیقه زمان اجرا، احساس مخاطب با شما همراه بماند؟
متبسم: همانطور که اشاره کردید من از گذشتههای بسیار دور علاقهمند به فعالیت در این بخش بودم و حتی در اولین آثارم در جوانی که تجربهی بزرگی پشت آن نیست، مثل «بامداد» و «بوی نوروز»، تلاش کردم ترکیبی در آن رخ دهد که داستانی را از ابتدا تا انتها بیان کند. من همواره به موسیقی تصویری علاقه داشتم و در این میان داستانهایی که در فرهنگ و زبان فارسی است، این امکان را برایم به وجود میآورد. ما داستانهای بسیار زیبایی داریم که همگی به گذشتههای بسیار دور برمیگردد و به زیبایی نوشته شدهاند؛ اما این پیوستگی و طولانی بودن قطعه، حوصله و فرصتی میخواهد که انسان امروز آن را کمتر دارد. در دنیای امروز همهچیز بستهبندی شده و خلاصه ارائه میشود.
- «تار و پود» چند درصد از منظومهی خسرو و شیرین را در برگرفته است؟
اگر قرار بود ما این منظومه را به شکل کامل اجرا کنیم، باید چندین روز اجرا را از سر میگذراندیم. دکلمهی این اشعار هم زمان زیادی میبرد؛ به همین خاطر انتخاب اشعار پروسهای بسیار مهم و طولانی در این میان بود و من یک داستان جدید ایجاد کردم. «خسرو و شیرین» زمانی خلق شده که بشر هنوز به سرعت و بیحوصلگی کنونی نرسیده بود.
- با این وجود انتخاب آن برای انجام یک پروژهی موسیقایی عجیب نیست؟
شنونده باید برای شنیدن این موسیقی تربیت شود. ما با این معضل روبهرو هستیم که شناخت مخاطبان از انواع موسیقی کم است و عادت به شنیدن موسیقی مرسوم نیست. در یک کنسرت، شنوندهها در سکوت کامل از ابتدا تا انتهای کنسرت با آرامش به موسیقی گوش میکنند، اما معمولاً در منزلشان این اتفاق کمتر رخ میدهد. همین مسأله باعث میشود شنونده این عادت را نداشته باشد که قطعات طولانی را گوش کند یا متون طولانی را بخواند. شما در همین فضای مجازی، مشاهده میکنید که یک عکس چهتعداد طرفدار پیدا میکند و یک متن -هر اندازه هم که در آن مطلب مهمی گفته شده باشد- چه تعداد. با این شرایط، این موسیقی یک نوع مبارزهطلبی برای آهنگساز و همچنین مخاطب ایجاد میکند. هم کار آهنگساز برای ساختن آن دشوار است و هم شنونده برای شنیدن.
- چرا «نظامی» در موسیقی ایران تا این اندازه غریب است و اینقدر تجربههای کمی در حوزهی آهنگسازی روی آثار او صورت گرفته است؟
همینطور است؛ اما مگر فردوسی نیست؟ تمام شاعرانی که داستانهای طولانی در اشعارشان بیان میکنند، در موسیقی ما کمتر استفاده شده است. شعر شاعران معنویپرداز مثل حافظ، مولانا و سعدی به گونهای است که تمام مفاهیم همیشه در یک بیت خلاصه است. یعنی اگر شما از یک غزل، چهاربیت را حذف کنید، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ چون شما در هر بیت به صورت مستقل مفهوم خودش را پیدا میکنید، وقتی برای مثال میخوانید: «خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ، وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن» آنقدر این بیت کامل است که دیگر نه منتظر قبل آن هستید و نه بعدش؛ ولی وقتی شعر فردوسی را میخوانید، تمام ابیات به هم وابسته است و کسی که میخواهد روی آن کار کند، باید چکیدهاش را ارایه دهد.
- پیش از «سیمرغ» هم آثاری بر اساس شاهنامه ساخته شده بود؛ مثل «رستم و سهراب» لوریس چکناواریان یا اثر استاد حسین دهلوی؛ اما کمتر به شعر پرداخته شده بود.
بله، البته اخیراً شنیدهام که کسانی میگویند ما اولین بار است که روی شاهنامه کار میکنیم. اصولاً در جامعهی ما هستند کسانی که مایلند در همه چیز اول باشند و این گونه برای آثارشان تبلیغ میکنند. این روش، روش هنر فاخر نیست و روشی کوچهبازاری است. من نمیدانم به این دوستان چه باید گفت.
- آقای تاج خواندن این روایت داستانی برای شما چطور بود؟
تاج: کار بیش از هر چیز کار شیرینی است و یک روند منطقی در آهنگسازی آن مشاهده میشود. گاهی شما با قطعهای مواجه میشوید که باید مدتها وقت بر سر تلفیقهای آن یا ریتم بگذارید؛ این اثر اما هیچ مشکلی برای خواننده ایجاد نمیکند. «تار و پود» بسیار روان است و به نظرم مخاطب میتواند با آن ارتباط راحتی برقرار کند؛ اما اجرای آن برای یک خواننده، کار دشواری است. باید مدام چشمهایم به نت باشد و میزانها را بشمارم. اگر یک نت را از دست بدهم، میزانها، فواصل و ریتم را از دست خواهم داد. البته بر اثر تمرینات، تقریباً کار برای من جا افتاده و منتظر اجرا هستم تا از احساس تماشاگران بهرهمند شوم.
- به نظر میرسد که آقای متبسم، همواره ارزشی برابر با موسیقی برای ادبیات قائل است و برای همین سراغ متونی چون شاهنامه یا آثار نظامی گنجوی میرود؛ به نظر شما ضرورت این کار چیست؟ اصلاً موسیقی ما پذیرای این اشعار هست؟
تاج: از گذشته، شعر و موسیقی ما با یکدیگر عجین بودهاند. باید این نکته را نیز در نظر داشت که بسیاری از مردم به تنهایی شعر نمیخوانند؛ ممکن است اگر شما به آنها بگویید چند بیت از نظامی گنجوی بخوانید، اصلاً با آن آشنایی نداشته باشند؛ اما زمانی که آن بیت را در یک اثر موسیقایی میشنوند، راحتتر با آن ارتباط برقرار میکنند. این به خاطر ماهیت موسیقی است. هرچند خود شعر در ذات خودش یک موسیقی نهفته دارد. با این اوصاف انگار رازی در موسیقی است که روی هر کلامی که قرار میگیرد، مخاطب را مجذوب خودش میکند و میتواند راحتتر با آن ارتباط برقرار کند. من یادم است زمانی که محصل بودم و ناگزیر به حفظ کردن اشعاری بودم، آنهایی را انتخاب میکردم که اساتید آواز روی آن خوانده بودند؛ این کار را برای من بسیار راحت میکرد. در «تار و پود» این کار به خوبی شکل گرفته است. به نظرم ما از دو جهت باید با شعر برخورد کنیم، اینکه بر اساس حال و هوای اشعار (عاشقانه یا حماسی) چه ملودیای روی آن گذاشته شود و اینکه فراز و فرود کلام چگونه در موسیقی تبلور پیدا کند. در این پروژه، خواندن این اشعار برای من بسیار آسان است و این به خاطر آهنگسازی است که آن را نوشته است.
- این فراز و فرود کلام، همه از قبل نوشته شده یا شما به عنوان خواننده دخالتی در آن داشتهاید؟
نه، همگی از پیش نوشته شده بود. آقای متبسم روی تکتک این ابیات تفکر کرده است. برخی ابیات را اگر بدون سکوت بخوانی یا مثلاً سکوتی در آن ایجاد کنی، معنا و مفهومش به طور کامل عوض میشود و این نیاز به فکر دارد که چگونه ساخته شود تا منظور صحیح کلام بیان شود. این چیدمان، نیازمند یک پروژهی مهندسیشده و زمانبر است.
- اصولاً نه به عنوان خوانندهی اثر که به عنوان یک مخاطب نظرتان دربارهی این منظومه چیست؟
این اثر تمام مفاهیم بشری را در خود نهفته دارد. ما تمام اینها را در زندگی امروزمان نیز احساس میکنیم. اجرای این کار از لحاظ خوانندگی و اجرا، تبحر و دانش هم میخواهد. باید زبان نظامی را شناخت. این روایت با بیان احساسات عاشقانه و ویژهای همراه است.
- چقدر زمان صرف آهنگسازی این اثر شده است؟
متبسم: ببینید تلفیق شعر و موسیقی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ اما اینکه این تلفیق به شکلی رخ دهد که نشانههای زیباییشناسانه نیز در آن لحاظ شود، ماجرای دیگری است. مهندسی کردن صرف بدون آنکه آن اثر هنری شود، کافی نیست. اصلاً دیگر هنر نیست. اینکه پدیدهای تازه از ترکیب شعر و موسیقی ایجاد شود که از نظر زیباییشناسی هنری نیز ارزش داشته باشد، آنوقت میتواند آهنگساز، نوازنده و خواننده و در عین حال مخاطب را بسیار تحت تاثیر قرار دهد. من به خاطر سالها تجربه و نوشتن این آثار روایی، دستم تند شده است؛ اما گاهی یک بیت شعر چنان شما را درگیر خود میکند که نمیتوانی جلو بروی و کار برای یک ماه تعطیل میشود. اشعار فارسی -مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل- با یک وزن شش/هشت ساده قابل اجرا است. در فرهنگ موسیقایی به آن «بحر طویل» میگویند و کسانی که اندکی ذوق آهنگسازی دارند با ساز خود این ملودی را مینوازند و شعر را بخوانند. تمام خسرو و شیرین بر همین وزن نوشته شده. یا شاهنامهی فردوسی «فعولن، فعلون، فعلون، فعل» است. اینها را میشود تا آخر رفت؛ منتها گاهی تراژدیای که در معنای شعر وجود دارد، در موسیقی اتفاق نمیافتد و به همین خاطر است که مشاهده میکنیم که یک شعر پر از غم با یک ملودی شاد اجرا میشود. این مسأله را در موسیقی پاپ ایرانی بسیار مشاهده میکنیم. یا اینکه یک موضوع بسیار تکاندهنده با بیتفاوتی خوانده میشود. باید با استفاده از موسیقی در شعر یک انفجار تازه پیدا کند و حس، سرعت، کشش نتها و تمپویی را در موسیقی به وجود آورید که با شعر هماهنگ باشد.
- فرهاد در این اثر حضور ندارد؟
نه، رقابت و حسد در این اثر وجود ندارد. یک داستان کاملاً تازه است. اتفاقاتی در داستان خسرو و شیرین رخ میدهد که بسیار تلخ است. من آن تلخیها را کنار گذاشتم و در این میان «عشق» در آن بسیار پررنگ شده است. چیزی که در اول خوانده میشود، در پایان هم با همان وزن خوانده میشود. «گر اندیشه کنی از راه بینش/ به عشق است ایستاده آفرینش». البته فرهاد داستان جدایی است که میشود به آن پرداخت. این اثر منبع گرانقدری است که میتواند در اختیار آهنگسازان قرار گیرد؛ همانطور که در تجربههای مشابه در دنیا رخ میدهد. شما نگاه کنید تا کنون چند فیلم دربارهی زندگی «چایکوفسکی» ساخته شده و هر کس از زاویهای به زندگی او نگاه کرده است. دربارهی موتسارت هم همینطور. اگر دربارهی «کمالالملک» هم فیلم دیگری ساخته شود، آن کارگردان از زاویهای دیگر به ماجرا نگاه خواهد کرد. حتی اگر ما به زندگی خودمان نگاه کنیم، میبینیم که نمیتوان آن را در قالب یک موسیقی یک ساعته آورد. اگر قرار بود تمام داستان «زال و رودابه» را در «سیمرغ» به تصویر بکشم، باید چند روز موسیقی اجرا میکردیم؛ مثل اپرای «دون ژوان» موتسارت که چندین ساعت اپرا است و وسطش مردم میروند و باز به سالن باز میگردند. اثر هنری، گزیدهای از آن داستان و روایت را نشان میدهد. اتفاقاً من معتقدم یک اثر هنر، زمانی میتواند هنری شود که شما آن را کامل رونویسی نکنید، خودتان را باید در آن پیدا کنید.
- به نظر میرسد که شما در سازبندی به نوعی خلوت رسیدهاید. آنسامبل بسیار جمعوجور است.
امکان ندارد که سازبندی ناآگاهانه انجام شود؛ در این صورت کار با شکست مواجه میشود. انتخاب ساز یکی از مراحل مهم آهنگسازی است. من در هر اثر مدتی نسبتاً طولانی به آن فکر میکنم. اینکه چه ترکیبی بنویسم تا صدادهی مورد نظرم اتفاق بیفتد. من با ارکستر بزرگ در این سالها بسیار کار کردم. بعد از «سیمرغ»، «پردیس» را کار کردم و در این میان کارهای متفاوتی انجام دادم که سازبندی متفاوتی داشته است.
- دو سهتار، قیچک آلتو، بربط و سازهای کوبهای به چه علت بوده است؟
این داستان به ایران قدیم و زمان باربد و نکیسا باز میگردد و این صدا به آن دوران نزدیک است. اگر من برای مثال از سازی مثل «تار» استفاده میکردم، بیشتر به موسیقی قاجاری نزدیک میشدیم. حتی سازی مثل تنبک هم نقشی متفاوت دارد و من تمام نتهای آن را نوشتم. تمام آوازها و تکنوازیها را نوشتم. البته خواننده و نوازندهی سولیست، آزادی هم در کار دارد. با همهی اینها به همان خلوت هم رسیدهام؛ من در حال حاضر موسیقی را بر مبنای «سکوت» مینویسم. سکوتها داخل موسیقی نیستند، بلکه اصواتند که در داخل سکوتها جای میگیرند. در این کار هم سکوتهای طولانی و نوعی آرامش وجود دارد. همیشه به این اعتقاد داشتم که سکوت در موسیقی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ اما بعدها که مطالعهی بیشتری کردم، دیدم آهنگسازان بزرگ دنیا چقدر به این مساله توجه دارند و صحبت کردهاند. موتزارت میگوید مهمتر از اصواتی که در موسیقی میشنوید، سکوتهای آن موسیقی است. سکوت، فاصلهی دوچشم یا دو ابروی انسان است؛ اگر اینها را بردارید از زیباترین انسانها یک انسان زشت حاصل میشود. بعضی وقتها، قطعاتی میشنوید که انگار آهنگساز اصرار داشته که هر چه بلد است را در اثرش بیاورد. هر چه تکنیک میداند؛ اما من معتقدم هر نتی که نوشته میشود، باید ضرورت نوشته شدنش مشخص شود؛ اگر ضروری نیست، نباید نوشته شود. اینکه یک صدای دومی را میآورم که بگویم این کار را بلدم؛ تنها مزاحم ملودی اصلی است. آهنگساز باید به درجهای برسد که هر صوت، دلیل وجودیاش مشخص شود، در این صورت است که میتوانی از یک ساز یا دو ساز بهره بگیری یا یک ارکستر بزرگ. «حجم» دلیل بر بزرگی و کوچکی اثر نیست.
- فردوسی در شاهنامه اشارات مختلفی به سازهای گوناگون کرده است. این اشارات در اثر نظامی هم هست؟ منظورم این است که شما که به صدای آن دوران اشاره میکنید، این امکان وجود نداشت که از سازهای کهن بهره بگیرید؟
حتماً؛ اما سازهای کهن پروسهی طولانیای دارد که در توان من نیست. باید ساخته شود و نوازندهاش تربیت شود. این کار بدون حمایت دولت یا یک اسپانسر امکانپذیر نیست. سازی مثل تنبور یا سهتار و قیچک با این رنگبندی صوتی هماهنگتر است.
- اما استفاده از این سازبندی برای اجرای اثری با این وسعت هم کمی عجیب است.
جسارت، جزو ناگسستنی خلق یک اثر هنری است. تدبیر برای کارهای علمی و سیاست است. گاهی ممکن است شما در کار هنر به این نتیجه برسید که تمام داستان خسرو و شیرین را تنها با یک پیانو و یک خواننده بنویسید. به هر حال این اثر در خارج کشور اجراهای زیادی داشته و بازتابهای خوبی داشته است. برای مخاطب جذاب بود که ما موسیقی را با صدای بلند، با خشونت تمام نمیکنیم. قطعات ما در سکوت تمام میشود. مردم همیشه در این اجرا سکوت میکنند و منتظرند که ما کار را ادامه دهیم. این متفاوت بودن، خودش خصلت هنر است. البته فراموش نکنید که هر حرکتی، خطایی دارد؛ آنکه خطا نمیکند، ایستاده است و من ادعا نمیکنم که آثارم بدون خطا است.
- اجرای این اثر در فضای کنونی موسیقی ایران، خلاف آب شنا کردن نیست؟
متبسم: سیر هنری من همیشه همینطور بوده است. من هیچوقت از اعتقادات و روشام کوتاه نمیآیم و همین راه را ادامه میدهم. اگر قرار بود که از موسیقی به نان و نوایی برسم که به قیمت نادیده گرفتن موسیقیام باشد، حتماً کار دیگری میکردم. به نظرم کسی که کار هنری میکند، باید نوعی از خودگذشتگی داشته باشد و خودش را به آن بسپارد؛ به هنری که پشتوانهی فرهنگی و تاریخی یک ملت است. باید از آن استفاده کرد و به آن استفاده رساند.
تاج: این اثر در عین حال که در کمال زیبایی و منطق است، کار نویی است. اساس کار موسیقی و هنر این است که مخاطب فکر کند و این کار به بهترین شکل این مجال را به مخاطب میدهد.
- آقای تاج چطور شد که به این گروه پیوستید؟
ارتباط من با استاد متبسم به سالها پیش باز میگردد. قبل از آنکه بخواهیم در این پروژه با یکدیگر همکاری داشته باشیم، این ارتباط از دور و نزدیک وجود داشت. سنگ بنای این اجراها از سالها قبل گذاشته شد. زمانی که تصمیم گرفتیم کنسرتی را در ایران با همکاری یکدیگر اجرا کنیم، استاد پروژهی «تار و پود» را انتخاب کردند. برای این اثر به تازگی کنسرتهایی در خارج از کشور انجام شده بود و من به عنوان خوانندهی آن در ایران انتخاب شدم.
- چند ماه روی کار تمرین کردید؟
آقای متبسم نتها و سیدی بدون کلام را به من رسانده بودند و ما پیش از آغاز تمرینات، خیلی جاها را با هم چک میکردیم. این فراز و فرود علاوه بر بُعد دادن به اثر باعث میشود شما روند منطقی و بیان شعر را به بهترین شکل ارائه دهید.
- این اولین تجربهی همکاری شما و آقای متبسم است.
به صورت کنسرت بله.
- آلبوم چه تفاوتی با کنسرت دارد؟
تاج: همین مجموعهی شعری است با حس و حالی که ما آن روز قرار است اجرا کنیم.
- در شهرستانها هم اجرا خواهید داشت؟
تلاشمان را میکنیم که این اتفاق بیفتد.